یکی از طریقه های بزرگ صوفیه است که در آسیای صغیر و منطقه بالکان پیروان بسیاری دارد. بکتاشیان خود را مسلمان و شیعه می دانند آنان به وحدانیت خدا، نبوت محمد(ص) و ولایت علی(ع) معتقدند. اما این سه را در تثلیثی شبیه به تثلیث مسیحی می نگرند. غالب منابع تحقیق درباره بکتاشیان به عدم التزام آنان به احکام شریعت و ترک نمازهای یومیه روزه رمضان و سایر عبادات، اشاره کرده اند. این امر، یکی از وجوه اختلاف این طریقه باشیعه اثنی عشری است.
تاریخ طریقه بکتاشیه به شخصی به نام حاجی بکتاش ولی باز می گردد که زندگی او در منابع مختلف آمیخته با افسانه ها و حکایت های اغراق آمیز است. درباره او آنچه می توان گفت آن است که وی ظاهرا از جمله صوفیان ترکمن خراسانی معروف به «بابا» بود که از پیروان احمد یسوری بودند، و در سده 6 ق/12م همراه با موج مهاجران ترکمنی از شرق به آسیای صغیر آمدند. حاجی بکتاش پس از مسافرتهایی به نقاط مختلف این سرزمین، سرانجام در روستایی در نزدیکی قیرشهر ساکن شد و به تدریج در میان قبایل ترکمن اطراف پیروانی یافت وی با افزوده شدن بر شمار مریدانش، اندک اندک طریقه ای با اعتقادات ویژه بنیاد نهاد که در ابتدا دارای آئین های ساده ای چون استفاده از شمع در مراسم، یک وعده غدای آئینی، مجلس سماع و نیز تراشیدن موی سر، پوشیدن کلاه «الفی تاج» و تکبیر گفتن در مراسم پذیرش تازه واردان بود. اما در سده های بعد این آئیین ها، صورت منسجم تر و مفصل تری یافت.
جریان تحول طریقه بکتاشیه در دو سده پس از مرگ حاجی بکتاش و پیش از مطرح شدن نام بالیم سلطان چندان روشن نیست. اما این دوره از تاریخ این طریقه با نام دو تن یکی ساری صالتق، از مریدان حاجی بکتاش، و دیگری سیدعلی سلطان از «ابدالان» پیوند خورده است. ساری صالتق شخصیتی تاریخی داشته و ظاهرا یکی از درویشان مبلّغی بوده است که حاجی بکتاش به نقاط مختلف می فرستاده است.
بالیم سلطان خاستگاه مسیحی داشته است و اهمیت وی در طریقه بکتاشیه چنان است که وی پس از حاجی بکتاش به «پیرثانی» مشهور شده است. بالیم سلطان طریقت بکتاشیه را سامان بخشید وآیین های جدیدی آورد و سلسله مراتبی در طریقه بکتاشیه بنیان نهاد که پس از او ساختار این طریقه بر اساس آن شکل گرفت.اندکی پس از درگذشت بالیم سلطان، به تدریج عقاید شیعی افراطی در میان بکتاشیه پذیرفته شد و این طریقه هر چه بیشتر با اعتقاداد اهل تسنن رایج در محیط پیرامون خود فاصله گرفت. و نیز در حدود همین زمان بکتاشیان با آموزه های حروفیه که ظاهرا توسط علی الاعلی(882ق/1477م) از شاگردان فضل الله حروفی (د796ق/1394م) به آناتولی وارد شده بود، آشنایی یافتند.
از جمله موضوعات مهم در تحولات بعدی این طریقه ارتباط آن با قزلباش ها و ینی چریان است، در طول سده 10ق/16م قزلباش ها که شیعه و طرفدار دولت صفوی بودند به تدریج در میان بکتاشیان جای گرفتند و با آن درآمیختند. در این دوره، طریقه بکتاشیه ظاهرا به تشویق دولت عثمانی نقش واسطه ای میان حکومت و طوایف قزلباش که با قیام های خود، حکومت را دچار مشکل ساخته بودند ایفا می کرد. چون دولت عثمانی با نظارت بر بکتاشیان می توانست قزلباش ها را نیز زیر نظر داشته باشد و از قیام های پی در پی آنان جلوگیری کند. جذب قزلباش ها در طریقه بکتاشیه، خود از جمله عوامل موثر در پذیرش عقاید شیعی در این طریقه بوده است.
بکتاشیه از سوی دیگر پیوندی محکم با ینی چریان داشت که ینی چریان سپاه برگزیده در فتوحات نظامی عثمانی ها بودند. پیوند میان بکتاشیه و سپاه ینی چری از جمله عوامل بسیار مهم در بقای این طریقه در محیط متعصب سنی مذهب بود. اما همین ارتباط با ینی چری ها موجب کاهش فعالیت بکتاشیان گردید زیرا سلطان محمود دوم که از شورش های ینی چریان به تنگ آمده بود در سال 1241ق/1826م این سپاه را منحل و برخی از بکتاشیان را اعدام کرد و بسیاری را به نقاط سنی نشین که علمای دینی در آنجا نفوذ بسیاری داشتند تبعید کرد، و از آن پس این طریقه را هر چه بیشتر در تنگنا قرار داد.
اما طریقه بکتاشیه با پشت سر گذاشتن این بحران پس از چندی به تدریج دوباره جان گرفت و به ویژه در دوره سلطان عبدالحمید با چاپ کتاب های طریقه و نفوذ در حرکت های سیاسی، عضویت در فراماسونری و همراهی با ترک های جوان فعالیت گسرده ای را آغاز نمود.
در سال 1304ش/1925م طریقه بکتاشیه همچون دیگر طریقه ها در کشور ترکیه منحل اعلام شد و از آن پس رهبری این طریقه به آلبانی انتقال یافت.
جغرافیا
به طور کلی طریقه بکتاشیه در خارج از سرزمین آناتولی تنها در میان جماعات ترک پذیرفته شده بود و در آلبانی بیش از هر جای دیگر پیرو داشت. این طریقه ظاهرا در قرن نهم هجری / ۱۵م به آلبانی وارد شد و به تدریج در میان مردمان آن منطقه که از عثمانیان متعصب سنی مذهب، دل زده بودند پیروانی یافت. تا آنجا که پس از انحلال این طریقه در ترکیه بیشترین جمعیت بکتاشی خارج از ترکیه در آلبانی ساکن بودند.
پیروان طریقه بکتاشیه در سایر مناطق بالکان همچون تراکیه، مقدونیه، کوزوو و نیز بلغارستان فعالیت داشتند. اما همه آنان با سخت گیری نظامهای کمونیستی در این سرزمینها به تدریج از فعالیت افتادند.[۶]
طریقه بکتاشیه در مصر نیز پیروانی در میان جماعت ترک و آلبانی تبار ساکن قاهره داشت. این جماعت در قرن های ۱۲ـ۹ق/۱۸ـ۱۵م تکیه هایی مخصوص به خود در مصر داشتند اما با آغاز قرن سیزدهم قمری/۱۹م تنها تکیه قصرالعین در قاهره فعالیت داشته است.
بکتاشیان در کربلا نیز تکیهای به نام «عبدالمومن بابا» داشتند.[۷]
اعتقادات
بکتاشیان خود را مسلمان و شیعه می دانند آنان به وحدانیت خدا، نبوت محمد(ص) و ولایت علی(ع) معتقدند. اما این سه را در تثلیثی شبیه به تثلیث مسیحی می نگرند. در دیدگاه آنان، خدای متعال حقیقت مطلقی است که در وجود محمد(ص) و علی(ع) تجلی کرده است و این دو تجلی، خود با یکدیگر و با آن حقیقت مطلق یکی هستند. محمد(ص) و علی(ع) در ظاهر دو شخص و در باطن حقیقتی واحدند.[۸] در نگاه از زاویه ای دیگر؛ بکتاشیه بر این باورند که ذات بی تعین احدیت، نخست در نور محمدی(ص) تعین یافت اما در این نور محمدی(ع)، علی(ع) نیز به همان اندازه محمد(ص) ظهور و حضور دارد. به علاوه در دیدگاه آنان گرچه خداوند قرآن را بر پیامبر(ص) نازل کرد اما همانگونه که پیامبر(ص)، علی(ع) را باب علم دانسته است، در واقع بدون علی(ع) درک معارف و حقایق موجود در قرآن امکان ناپذیر است و به خاطر همین، علی(ع) آشکار کننده دین و مفسر آن به شمار میآید و در مرتبهای حتی بالاتر از پیامبر(ص) قرار می گیرد.[۹]
بکتاشیان در بزرگداشت علی(ع) از این هم فراتر رفته اند و با استناد به کتابی منسوب به علی(ع) به نام خطبة البیان ـ که گفته می شود بر اساس یکی از خطبههای آن حضرت نوشته شده و در بردارنده مضامینی غلو آمیز درباره اوست ـ جایگاه منحصر به فرد علی(ع) را در هستی توجیه و تبیین میکنند.[۱۰]
بکتاشیان به دیگر امامان شیعه اثنی عشری نیز معتقدند و آنان را ائمه بر حق معصوم و جانشینان علی(ع) میدانند به ویژه برای امام جعفر صادق(ع) احترام خاصی قائلند.
همچنین علاوه بر دوازده امام، به چهارده معصوم نیز اعتقاد دارند که با چهارده معصوم شیعه متفاوت است. اینان فرزندان صغیر ائمه دوازده گانه را که در کودکی درگذشته و مرتکب گناهی نشدهاند معصوم میدانند به باور آنان، دوازده امام و چهارده معصوم همراه با فاطمه(س) و خدیجه(س) همه تجلیات گوناگون ذات الهی هستند و بر اساس عقاید حروفیان جمع آنان معادل ۲۸ حروف الفبای عربی است.[۱۱]
از دیدگاه بکتاشیان؛ گناه با توجه به وحدت وجود توجیه میشود که بر اساس آن همه عالم جزء تجلیات گوناگون و رنگ به رنگ حقیقت الهی نیست. جهان و هرچه در آن است تنها نمود آن حقیقت است و بهرهای از بود ندارند. از این رو در چنین مجموعه آمیختهای از نمودهای بی حقیقت، انسان و آنچه غالبا گناه تصور میشود، توهمی بیش نیست. توهمی که بر اساس آن فرد ظاهر بین، عالم، خود و رابطه خود با علم و خداوند را حقیقتی می پندارد. حال آنکه در چشم اهل معرفت این تنها دریافتی بیحقیقت است. گناه واقعی در حقیقتی پنداشتن نمود و غافل شدن از بود و در قائل شدن به دو وجود حقیقی یعنی خداوند و عالم است. و فلاح واقعی در از میان برداشتن پرده این توهم و دریافتن واقعیت نمودین عالم و حقیقت خداوند است.[۱۲]
به اعتقاد بکتاشیان ـ به ویژه تودههای آنان ـ روح پس از مرگ با توجه به شیوه زندگی، خلقیات و اعمال شخص بار دیگر با حلول در حیوانات یا موجودات دیگر، زندگانی در این عالم را از سر می گیرد. این اعتقاد به تناسخ را شاید بتوان از بقایای عقاید بودایی و مانوی بازمانده در میان ترکمن های مهاجری دانست که از شرق به غرب آمدند و در آسیای صغیر سکنی گزیدند و بخش عمده ای از آنهان به بکتاشیان پیوستند. با این همه گروهی از بکتاشیه که باورهای اسلامی عمیق تری دارند، اعتقاد به تناسخ را رد کرده، درباره سرنوشت روح پس از مرگ عقایدی همانند دیگر مسلمانان دارند.[۱۳]
سلسله مراتب
پیروان طریقه بکتاشیه در ۵ گروه عاشق، محب، درویش، بابا و خلیفه جای میگیرند. «عاشق» مرد یا زنی است که متمایل به این طریقه و علاقمند به ورود به آن باشد. «محب» کسی است که در مراسم رسمی ورود به طریقه شرکت کرده و در آن پذیرفته شده است. محب میتواند در مراسم مختلف این طریقه شرکت کند و پس از گذراندن آموزشهای لازم و پیشرفت در مراتب سلوک در مراسمی با عنوان «وقف وجود» به مرتبه «درویش» ارتقا یابد. درویشها اجازه دارند که کلاه مخصوص طریقه یا «تاج» بر سر بگذارند. آنان معمولا بیشتر وقت خود را زیر نظر «بابا»ها و صرف رسیدگی به امور مختلف تکیه میکنند. «خلیفه» بابا را از میان درویشان انتخاب میکند و هر بابا مسئولیت آموزش و نظارت بر سلوک درویشان و محبان را دارد؛ و ممکن است مجرد یا دارای همسر باشد. در بسیاری از موارد در صورتی که بابا، فرزند پسری داشته باشد مقام بابایی به طور موروثی به او منتقل میشود. باباها دستاری سفید (یا سبز ویژه سیدها) به دور تاج خود میپیچند[۱۴] در مرتبهای تقریبا همسنگ درویشان «مجردان» قرار دارند. اینان با شرکت در مراسم خاصی، سوگند تجرد یاد میکنند و گوشواری به نام «منقوش» به گوش میآویزند. عدهای رسم تجرد در این طریقه را متاثر از قلندریه و برخی آن را برگرفته از تجرد، و رهبانیت مسیحی میدانند.[۱۵] بالاترین مرتبه در میان بکتاشیان از آن خلیفه است. در گذشته ۴ خلیفه در ۴ تکیه مشهور بکتاشی ـ تکیه حاجی بکتاش در قیر شهر و تکیههای دیمتوقه، کربلا و قاهره ـ بر امور دیگر تکیهها نظارت میکردند.[۱۶]
آئین ها
آئین اقرار
از مهمترین آیینهای بکتاشیان «آیین اقرار» یا «آیین جمع» است که مراسم ورود تازه واردان به این طریقه است. این آیین مبتنی بر حکایت گردهم آیی علی(ع) و ۱۱ امام و عده دیگری (جمعا ۴۰ تن) در خانه فاطمه (س)، و در واقع باز آفرینی همان رویداد است. پیش از شروع مراسم داوطلب ورود به این طریقه، گوسفندی قربانی میکند و مخارج مراسم را بر عهده میگیرد. سپس کسی را به عنوان رهبر برمیگزیند که او را در اجرای مراسم هدایت میکند؛ پس از غروب آفتاب به اتاق بزرگی در تکیه با نام «میدان» وارد میشود و با ادای احترام در جای مخصوص خود مینشیند. سپس بابا، «صلوات نامه»ای شامل نام دوازده امام میخواند و مشکلات طریقه را برای عاشق شرح میدهد. پس از آن با خواندن ترجمانها (سخنان منظوم و منثور خاص) شمعها روشن میشود و عاشق با رهبر از میدان خارج میشود. در بیرون از میدان مطابق فقه شیعه وضو میگیرد و همرا با رهبر به میدان باز میگردد و پس از ادای احترام، نزد بابا میرود. بابا با سفارش به پرهیز از بدیها، شهوات و افشای اسرار، به او تلقین میکند که مذهبش جعفری، مرشدش محمد(ص) و راهبرش علی(ع) و پیر طریقش حاجی بکتاش است. آنگاه عرق چینی بر سر او میگذارد و به طنابی که بر گردن اوست سه گره میزند که نماد مراقبت از دست، زبان و خودداری از شهوات است. پس از ادای احترام به همه حاضران، عاشق در جای خود مینشیند و به همه شربتی داده میشود. با پایان مراسم ورود به طریقه، سفره گسترده میشود و حاضران شراب مینوشند و سپس مراسم سماع که زنان نیز در آن شرکت دارند، برگزار میشود. حضور آزادانه زنان در آیینهای بکتاشی از ویژگیهای این طریقه است.[۱۷]
صیام فاطمه
از مهمترین اوقات سال در نزد بکتاشیان ۱۰ روز نخست محرم است که در آن روزه ای به نام «صیام فاطمه» میگیرند و از خوردن گوشت، شیر و کره اجتناب میورزند. همچنین در این ۱۰ روز مراسم عزاداری برگزار میکنند و در پایان آن غذای خاصی به نام «عاشوره» در تکیه میخورند. بکتاشیان همچنین نوروز را به عنوان سالروز تولد علی(ع) جشن میگیرند.[۱۸]
عدم التزام به شریعت
غالب منابع تحقیق درباره بکتاشیان به عدم التزام آنان به احکام شریعت و ترک نمازهای یومیه روزه رمضان و سایر عبادات، اشاره کردهاند. این امر، یکی از وجوه اختلاف این طریقه با شیعه اثنی عشری است. البته وجود ارکان نامه هایی مثل «شرعیات بکتاشی» نوشته نجیب عاصم (د۱۳۵۴ق/۱۹۳۵م) که بر ادای فرایض و پایبندی به قوانین شرعی شیعه تاکید دارند، خود شاهد آن است که همواره اقلیتی پیرو شریعت نیز در این طریقه وجود داشته است.[۱۹]
دعا
در این طریقه ادعیه و اذکاری به نامهای «گلبانگ» و «ترجمان» نیز وجود دارد که مریدان، آنها را میآموزند و در اوقات مشخصی از روز میخوانند.[۲۰]
ادبیات
ادبیات بکتاشیه مشتمل بر آثاری منثور و منظوم است که در این مجموعه نظم جایگاهی والاتر از نثر دارد. بکتاشیه نیز چون مولویه، آراء و آثار و عقاید خود را با شعر، موسیقی و سماع بکتاشی بیان داشتهاند.[۲۱] اشعار آنها که به «نَفَس» و «دوریه» مشهور است با وزن هجایی و به زبان ترکی است. بکتاشیان در این اشعار خواستههای خود را به بان ساده و عامیانه بیان کردهاند.[۲۲]
تاریخچه
تاریخ ادبیات بکتاشیه از قرن هشتم هجری/۱۴م با سعید امره آغاز شده، در قرن ۸ و ۹ق و ۱۵م با ظهور شاعر توانایی چون قایقوسوز ابدال تحول نوینی یافت، قایقوسوز ابدال در شعر و نثر بکتاشی جایگاه برجسته دارد.[۲۳] یونس امره که مضامین اشعار او به زبان ترکی آناتولی شاهدی بر بکتاشی بودن اوست با سرودن معنویترین اشعار همراه با احساسات عمیق دینی و خلوص آشکار، ادبیات بکتاشی را به اوج رسانید.[۲۴] گرچه بعد از یونس امره شاعران بسیاری در زمینه ادبیات بکتاشی شعر سرودهاند اما اشعار آنان تکرار مضامین اشعار گذشتگان است.[۲۵]
موضوعات
در ادبیات و اشعار بکتاشی از موضوعاتی چون محبت اهل بیت(ع)، تقدیس دوازده امام، تولی و تبری، علاقه افراط آمیز به علی(ع) وگاه به الوهیت رسانیدن آن حضرت سخن رفته است. همچنین مراثی امام حسین(ع) و فاجعه کربلا، اشعاری در مدح حاجی بکتاش و بزرگان طریقت علوی ـ بکتاشی و مناقب آنان، شعرهایی درباره البسه و آیینها وگاه عقاید حروفیه، قلندریه، حیدریه، باباییه و نیز آراء ابن عربی و جلال الدین مولوی در آثار ادلی بکتاشیه یافت میشود.[۲۶]
پانویس
1- ر.ک: ه د، بالیم خان
2- اینالجیک، ص۱۹۵؛ تریمینگام، ص۸۳ـ۸۲؛ ایرانیکا، IV/۱۲۰
3- EI۲، ایرانیکا، IV/۱۲۰
4- تریمینگام، ص۱۲۵، ۸۱؛ حکمت، ج۳، ص۵۱۷؛ EI۲؛ اصفهانیان، ۲۲ـ۲۱
5- تریمینگام، ص۲۵۴ـ۲۵۳؛ دائره المعارف اسلام، v/۳۷۸؛ رامزاور، ص۱۱۴ـ۱۰۹، حکمت، ج۵، ص۵۱۷
6- کیسلینگ، ص۲۸۶ـ۲۸۱؛ تریمینگام، ص۱۲۵؛ ایرانیکا، ۱۲۱ـ۱۲۰ IV
7- ر.ک: کوپریلی، طریقه ص۳۱ـ۳۰؛ ایرانیکا، IV/۱۲۱
8- برج، ص۱۳۳ـ۱۳۲؛ شیبی، ج۲، ص۳۴۰ EI۲
9- برج ص۱۳۴ـ۱۱۴ شیبی ج۲ ص۳۴۱
10- شیبی، ج۲، ص۳۴۳ـ۳۴۱؛ EI۲؛ برج، ۱۴۵ـ۱۴۰، ۱۳۶ـ۱۳۴
11- برج، ۱۴۸ـ۱۴۵؛ شیبی، ج۲۰، ص۳۴۳؛ پاکالین، ص۱۹۷ـ۱۹۶ I/۱۹۶
12- ر.ک: برج ص۱۲۹ـ۱۲۶
13- برج، ص۱۳۱ـ۱۲۹؛ هاشم پور، ص۵۳۶؛ پاکالین، I/۱۹۷؛ کوپریلی، ادبیات، ص۳۵۳ـ۳۵۲
14- ایرانیکا، IV/۱۲۱؛ اینالجیک، ص۱۸۹ـ۱۸۸، برج ۱۶۴ـ۱۶۲
15- پاکالین، I/۱۱۹؛ برج ۱۶۵ـ۱۶۴
16- برج، ۱۶۶ـ۱۶۲، ایرانیکا، IV/۱۲۱،
17- پاکالین، I/۱۹۹-۲۰۰؛ هاشم پور، ص۵۳۱ـ۵۲۹، برج ص۱۹۹ـ۱۷۵؛ گولپینارلی، تصوف ۱۱۱، ۱۶۱، ایرانیکا، همانجا
18- ایرانیکا، IV/۱۱۹-۱۲۰، برج ۱۷۰ـ۱۶۹، هاشم پور ۵۳۲ـ۵۳۱
19- ایرانیکا IV/۱۱۹-۱۲۰؛ EI۲؛ دائره المعارف خاورمیانه
20- ر.ک: برج، ص۱۶۸ـ۱۶۶؛ پاکالین، I/۲۰۰-۲۰۰۱
21- بانارلی، I/۲۹۴
22- دائره المعارف ترک، VI/۳۸؛ هاشم پور، ۵۳۸ـ۵۳۷؛ گولپینارلی، تصوف، ص۱۸۰، نیز، ۱۷۶ـ۱۷۱؛ برج، ص۱۲۰ـ۸۷
23- دائره المعارف ترک، VI/۳۸؛ هاشم پور، ۵۳۸ـ۵۳۷؛ گولپینارلی، تصوف، ص۱۸۰، نیز، ۱۷۶ـ۱۷۱؛ برج، ص۱۲۰ـ۸۷
24- برج، ص۵۵ـ۵۳
25- هاشم پور، ۵۳۸
26- کوپریلی، ادبیات ترک، ۳۵۳ـ۳۴۹؛ گولپینارلی، تصوف، ۱۷۹ـ۱۷۸
اطلاعات بیشتر در لینک منبع